آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها
تبادل لینک
هوشمند نويسندگان دانایی های من یاد دارم که در ایام طفولیت متعبد و شب خیز بودم شبی در خدمت پدر ، رحمه الله علیه ،نشسته بودم و همه شب دیده بر هم نبسته و مصحف عزیز برکنار گرفته و طایفه ای گرد ما خفته . پدر را گفتم : از اینان یکی سر بر نمی دارد که دوگانهای بگزارد.چنان خواب غفلت برده اندکه گویی نخفته اند که مرده اند. گفت :جان پدر تونیز اگر بخفتی ،به از آن که در پوستین خلق افتی گلستان سعدی نظرات شما عزیزان: چهار شنبه 7 اسفند 1392برچسب:, :: 15:57 :: نويسنده : lakestani
|